oxford Idioms and Phrasal verbs (61-70)

1- hang around/about 

پاتوق کردن / ول چرخیدن/ وقت گذراندن با کسی

Definition: INF spend time in a place doing nothing.

Ex: there were some boys hanging around the school entrance

چند تا پسر اطراف ورودی مدرسه پاتوق کرده بودند.

تمرین 1: با خودم فکر کردم یه مدتی همینجوری ول میچرخم تا سروکلش پیدا شه.

 

2- live on

زندگی را گذراندن با/سرکردن با

Definition: Depend on as a source of income or support.

Ex: how much money do you need to live on?

چقدر پول برای گذراندن زندگیت نیاز داری؟

تمرین 2 : اوایل ازدواجمون با پول خیلی کمی زندگی رو می گذروندیم. (سر می کردیم)

3- clear off

دستور برای خلوت کردن مکان / پی کار خود فرستادن

Definition: INF go away (often used angrily as a command).

Ex: I told them to clear off.

بهشون گفتم خلوت کنن. (برید دنبال کار خودتون)

تمرین3 : خلوت کنید وگرنه زنگ میزنم پلیس.

4- eat up

تمام یک وعده غذایی را خوردن

Definition:  to eat up all of sth.

Ex: I made my son eat up his breakfast.

پسرم رو مجبور کردم صبحانه اش رو تمام کنه. (تمام صبحانه اش  رو بخوره)

تمرین 4 : پسر خوبی باش و سبزیجاتتو تا آخر بخور.

5- drink up

تمام یک نوشیدنی را نوشیدن. تا انتها نوشیدن/سر کشیدن

 Definition: to drink all of sth

Ex: drink up your milk before going to school.

قبل از رفتن به مدرس تمام شیر رو بخور.

تمرین 5 : نوشیدنیتو تا آخر بخور. وقت رفتنه.

6- clear up

همه جا را مرتب کردن/ به طور کامل نظافت کردن.

Definition: to make a place look tidier by putting things back where they belong.

 

Ex: she cleared the breakfast things up and put the dirty stuff in the dishwasher.

چیز های صبحانه رو جمع و جور کرد و در ظرف شویی قرار داد.

تمرین 6 : از اون دسته آدمام که دوست داره میزشو همیشه تمیز کنه. 

7- use up

چیزی را تا انتها مصرف کردن

Definition:  to use all of something.

Ex: she has used up all the hot water.

او تمام آب گرم را مصرف کرده است.

تمرین 7: میتونستی بهم بگی که همه ی خمیردندون رو مصرف کردی.

8- tidy up

مرتب کردن/ نظم بخشیدن.

Definition: to make a place look tidy.

Ex: it's time we tidied up the office.

حالا دیگه وقتش هست که دفتر رو مرتب کنیم.

نکته: چنانچه بعد از it's time فاعل و فعل گذشته داشته باشیم ، "حالا دیگه وقت اون هست" ترجمه میکنیم به معنای در حال دیر شدن کار هستش.

تمرین 8 : بیاین قبل اینکه مامان برسه یه مرتب کاری داشته باشیم.

9- go through

با دقت موضوعی رو بررسی کردن، به طور کامل خواندن.

Definition: look at, check, or discuss sth carefully.

Ex: we will go through the details later on.

ما جزییات را بعدا مورد بررسی قرار خواهیم داد.

تمرین 9 : شروع به بررسی دقیق نامه ها کرد.

10- live through

سرتاسر چیزی را تجربه کردن/ مرحله سختی را پشت سر گذاردن.

Definition: experience and survive sth very difficult.

Ex: his father has lived through two wars.

پدرش دوتا جنگ رو پشت سر گذاشته.

تمرین 10: هیچوقت درد و ترسی که من تو زندگیم داشتم رو نمیتونی تجربه کنی.

 

پاسخ تمارین

 

1- I thought I’d hang around for a while and see if she shows up.

2-  We lived on very little when we first got married.

3- Clear off or I will call the police.

4- Be a good boy and eat up your vegetables.

5- Drink up! It’s time to go.

6- I’m one of those people who always likes to clear their desk up.

7- You could have told me that you’d used up all the toothpaste.

8- Let’s have a tidy-up before Mum gets home.

9- He started to go through the letters.

10- You could never know the pain and fear I had lived through.

 

برای ورود به ویدیو و آزمون مرتبط کلیک کنید.

واحد تحقیق و توسعه زبان های خارجه اشراق