اصطلاح موردنظر خود را اینجا بیابید...
oxford Idioms and Phrasal verbs (121-130)
حفظ کردن
Definition: learn sth by reading or hearing it repeatedly until you remember it exactly.
Ex: there are certain things such as irregular verbs that you can learn by heart.
چیزهای هستند مثل افعال بی قاعده که شما می تونی اونا رو حفظ کنی.
تمرین: در مدرسه ما مجبور بودیم اشعار رو به طور حفظی یاد بگیریم.
با صدای بلند گفتن / خواندن
Definition: Say /read sth so that others can hear it.
Ex: saying something out load can help you to practice the pronunciation and remember it.
گفتن بعضی موضوعات با صدای بلند می تونه به تمرین تلفظ و به خاطر سپردن شما کمک کنه
تمرین: شما برای حفظ کردن کلمات اونا رو با صدای بلند می خونید؟
عقب افتادن از چیزی
Definition: not do sth on time ,and then have more to do later.
Ex: don’t miss lessons ,or you will get behind with your work.
کلاس هات رو از دست نده وگرنه از کلاس عقب خواهی افتاد.
تمرین: تا به حال از درس هایت عقب افتاده ای؟
خود را رساندن به کسی یا چیزی
Definition: reach the level of others who are more advanced.
Ex: if you miss a lot of classes ,it's very defficult to catch up with other students.
اگر شما کلاسهای زیادی رو از دست بدی سخته خودت رو به بقیه دانش آموزان برسونی.
تمرین: تو برو من خودمو میرسونم.
دست کشیدن از کاری/ تسلیم شدن
Definition: stop trying to do sth ,or accept that you cannot do sth.
Ex: she gave up his job and started writing potry.
او از کارش دست کشید و نوشتن شعر رو شروع کرد.
تمرین: "دارن" تصمیم گرفته در انتهای این فصل فوتبال رو بگذاره کنار.
چسبیدن به کاری/ ادامه دادن کاری نسبتا سخت
Definition: continue with sth even though it is difficult.
Ex: if you start something ,do you usually stick at it?
اگر کاری را شروع کنید، معمولا در انجام آن مصمم هستید؟
تمرین: اگر می خواهی در کاری موفق شوی باید بچسبی بهش
موفق شدن / به جایی رسیدن
Definition: achieve sth after a period of work or effort.
Ex: don’t give up.stick at it and you will get there in the end.
نا امید نشو. بچسب به کارت و در نهایت موفق خواهی شد.
تمرین: ما داریم به یه جایی می رسیم. (موفق میشیم)
چیزی را تقویت و مرور کردن / نگاهی اجمالی داشتن
Definition: imorove your knowledge or skill in sth, specially when you have not used it for a while.
Ex: I decided to brush up on my spanish.
تصمیم گرفتم به زبان اسپانیایی خودم مروری داشته باشم.
تمرین: من باید بر افعال بی قاعده زبان انگلیسی مروری داشته باشم.
چیزی را سر در آوردن/ درک کردن.
Definition: manage to understand sth.
Ex: I could not make sense of the grammar.
نمی تونستم گرامر رو بفهمم.
تمرین: برام خیلی سخته که از ریاضی سر در بیارم.
هم پا شدن/همراه شدن با دیگران
Definition: make progress at the same speed as others.
Ex: it was very hard to keep up with the other students.
خیلی سخت بود تا با دیگر دانش آموزان همراه بشم.
تمرین: مجبور بودم سریع راه برم تا هم پای او باشم.
پاسخ تمارین
1- at school we had to learn poems by heart.
2- do you say words out load to learn them by heart?
3- have you ever got behind with any of your studies ?
4- You go. I’ll catch up with you.
5- Darren has decided to give up football at the end of this season.
6- If you want to be successful in a job you have to stick at it.
7- we are getting there.
8- I need to brush up on irregular English verbs.
9- I find it quite hard to make sense of the math.
10- I had to walk fast to keep up with him.
برای ورود به ویدیو و آزمون مربوطه کلیک کنید.
واحد تحقیق و توسعه زبان های خارجه اشراق